هنگامی که "هیلی" برای توله سگش یک مهمانی برگزار میکند، با پدر مجرد "رایان" ملاقات می کند و ....

این فیلم بر روی دو افسر پلیس که یکی از آن ها کهنه کار و دیگری فردی بی ثبات و جوان است، تمرکز دارد. زمانی که یک ویدیو از رفتارهای خشونت آمیز این دو به صورت ویروسی در رسانه ها پخش می شود، آن ها از خدمت معلق می شوند. از آنجایی که آن ها درگیر مشکلات مالی هستند و چاره دیگری ندارند، تصمیم می گیرند که وارد دنیای جنایتکاری شوند تا صرفا بدهی های خود را پرداخت کنند. این دو بزودی متوجه می شوند که چیزهایی بسیار بیشتر از آنچه که می خواستند و انتظار داشتند، در میان سایه ها منتظر آن ها است…

یک استاد دانشگاه به نام زیچارد پس از اینکه می‌فهمد به یک بیماری کشنده مبتلا است ، زندگی خود را با بی‌حوصلگی و بی‌میلی زیاد سر می‌کند...

امیلی، صاحب یک کامیون کوچک مواد غذایی است ولی رایان همیشه به دنبال کسب و کار خود است. هنگامی که یک ارث، این دو مخالفت را با یک پیشنهاد تجاری وسوسه میکند نمی توانند تصور کند که چه سرنوشتی برای آنها رقم خورده است و ....